زیرمجموعه‌ای از جملات پرتغالی که توسط مارکز و همکاران استفاده شده است. (2007) مورد استفاده قرار گرفت ، مشابه مواردی که از Magne et al. (2006) هدف اصلی از این مطالعه طولی ، تعیین اینکه آیا شش ماه آموزش موسیقی در کودکان 8 ساله بر درک زمین در زبان تأثیر می گذارد یا خیر. نتایج به وضوح اثرات انتقال مثبت در گروه موسیقی را نشان می دهد ، اما در گروه نقاشی نیست. این تأثیرات هم در اقدامات رفتاری (عملکرد آشکارسازی زمین) و هم در اقدامات الکتروفیزیولوژیک مشاهده شد. نتایج نشان داد که افزایش مهارت خواندن و تبعیض قدم بعد از آموزش موسیقی ، اما بعد از نقاشی نیست. شش ماه آموزش موسیقی بنابراین به نظر می رسد برای اصلاح رفتار و تأثیر بر عملکرد مغز کافی است: بین آموزش موسیقی و اصلاحات پردازش زبان هم در سطح رفتاری و هم در سطح مغزی ارتباط علی وجود دارد. این مطالعات حاکی از انتقال مثبت از موسیقی به زبان دیگر و نشان دادن انعطاف پذیری مغز انسان با نشان دادن اینکه دوره های نسبتاً کوتاه آموزش پیامدهای شدیدی در سازماندهی عملکردی مغز کودک دارند. این شواهد قوی برای تأثیر تغذیه بر رفتار انسان و مغز است.

یافته های دیگر این ارتباط را بین تخصص موسیقی و تبعیض زبانی در سطح شناختی (شلنبرگ و مورنو ، آینده) و در سطح خرده قشر پشتیبانی می کند (وونگ و همکاران ، 2007). شلنبرگ و مورنو (آینده) پردازش زمین را با نوازندگان و غیر موسیقیدانان مطالعه کردند. نتایج نشان داد که آموزش موسیقی بیشتر با جنبه های شناختی پردازش زمین نسبت به جنبه های حسی همراه است. در سطح خرده قشر ، وونگ و همکاران. (2007) از EEG برای مطالعه یک پاسخ عصبی نوسانی به صدا استفاده کرد ، فرکانس دنبال کننده پاسخ (FFR) ، که در کولیکول تحتانی ساقه مغز ایجاد می شود. الگوهای زبان زبانی ماندارین چینی ماندارین (هجا) به طور موسیقیایی به موسیقیدانان و غیر موسیقیدانان ارائه شد (شرکت کنندگان هیچ اطلاعی از ماندارینها نداشتند). وظیفه گوش دادن به هجا ها در هنگام نمایش فیلم خاموش بود. نتایج نشان داد که نوازندگان نمایشگر بهتری از کانتورهای محرک F0 و قفل شدن فاز عصبی قوی تر (ارتباط بین کانتور F0 محرک و کانتور پاسخ سوژه) نسبت به غیر موزیسین ها داشتند. این یافته ها به ویژه جالب توجه هستند زیرا نشان می دهد تخصص موسیقی در پردازش زبان هم در سطح حسی و هم در سطح شناختی تأثیر دارد. این نتایج شواهدی برای ارتباط بین زبان و موسیقی ارائه می دهد ، و توضیحی درباره توانایی یادگیری زبان در سطح بالاتر موسیقی دانان ارائه می شود. این می تواند به طور مستقیم مربوط به سیاست های مربوط به بودجه موسیقی و آموزش زبان های خارجی باشد.

ما در یک تحقیق دیگر به بررسی این فرضیه پرداختیم (مارکز و همکاران ، 2007). هدف این بود که مشخص شود آیا تخصص موسیقی در تشخیص تغییرات زمین در یک زبان خارجی تأثیر دارد (شرکت کنندگان زبان خارجی را نمی گفتند یا نمی فهمیدند). آیا تخصص موسیقی می تواند مهارت های ادراک و یا پردازش یک زبان دوم را بهبود ببخشد؟ برای این منظور ، جملات گفته شده به زبان پرتغالی به بزرگسالان فرانسوی ، نوازندگان و غیر موسیقیدانان ارائه شد. کلمات پایانی این احکام به صورت متناقض متناسب یا نامفهوم بود. نتایج نشان داد که وقتی انحراف زمین کوچک و دشوار بود ، سطح عملکرد برای نوازندگان بالاتر از غیر موزیسین ها بود. علاوه بر این ، تجزیه و تحلیل دوره زمانی پردازش زمین (ERP) نشان می دهد که نوازندگان 300 دسته از آنها سریعتر از غیر موزیسین ها برای طبقه بندی پایان های متناسب و متناقض آراسته بودند. این نتایج مطابق با تحقیقات قبلی است که نشان می دهد تخصص موسیقی ، با افزایش تبعیض در زمین - یک پارامتر اصلی آکوستیک ، به همان اندازه برای موسیقی و گفتار گفتار مهم است - پردازش تغییرات زمین را نه تنها در موسیقی ، بلکه به یک زبان خارجی نیز تسهیل می کند. . این نوع یافته ها از این ایده حمایت می کنند که موسیقی می تواند دستیابی به زبان دوم و دستیابی به زبان را به طور کلی تسهیل کند.