هدف از اولین آزمایش مشخص شد که آیا آموزش موسیقی کوتاه مدت (هشت هفته) به کودکان 8 ساله کمک می کند تا تغییرات زمین را در زبان تشخیص دهند (مورنو و بسون ، 2006). ما برای اولین بار بیست کودک غیر موزیسین را در یک کار تبعیض زمین آزمایش کردیم (مگن و همکاران ، 2006) که شامل سه شرط است: از نظر دادرسی متجانس ، ضعیف ناهماهنگ (35٪ F0 افزایش یافته) یا به شدت نامرتب (120٪ F0 افزایش یافته است). این محرک ها شامل 72 جمله اعلانی فرانسوی بود که از کتاب های کودکان گرفته شده بودند و با کلمات دو هجایی پایان می یافتند (به عنوان مثال ، "Un loup solitaire se faufile entre les troncs de la grande forêt") / "گرگ تنهایی راه خود را از طریق درختان طی کرد. از جنگل بزرگ "). آزمایش به سه مرحله تقسیم شد: آزمون 1 ، آموزش و آزمون 2. ما زمان واکنش (RT) ، میزان خطا و پتانسیل مربوط به رویداد عصبی (ERP) را به پاسخ های کلمات نهایی یک جمله ثبت کردیم. پس از این ، یک گروه از ده کودک آموزش موسیقی دریافت کردند و گروه دیگر از ده کودک آموزش نقاشی را دریافت کردند ، هر دو به مدت هشت هفته. سرانجام ، همه بیست کودک دوباره با همان کار آزمایش شدند. هدف ما این بود که آزمایش کنیم که آیا هشت هفته آموزش موسیقی می تواند پردازش قلم را به زبان تقویت و تسهیل کند (Magne et al. 2006). پس از هشت هفته آموزش ، نتایج ما هیچ تفاوتی بین گروهها در سطح رفتاری نشان نداد: برای هر دو گروه از کودکان ، نتایج نشان داد که سطح عملکرد بعد از آموزش افزایش یافته و عدم تشخیص ضعیف دشوارترین بود. مهمتر از همه ، تجزیه و تحلیل فرم های موج ERP نشان داد که در حالی که آموزش موسیقی بر دامنه مؤثر اواخر مثبت به ناسازگاری های قوی تأثیر می گذارد ، چنین اثری در گروه نقاشی یافت نشد. بنابراین ، قرار گرفتن در معرض نسبتاً کوتاه در آموزش موسیقی ، پردازش مغز درگیر در زبان را اصلاح کرد.

به دنبال این آزمایش اول ، ما یک مطالعه طولی انجام دادیم (مورنو و همکاران ، 2009) که در آن آموزش شش ماه به طول انجامید (میان مدت). ما اثرات دروس موسیقی و نقاشی را بر تبعیض زمین در زبان تجزیه و تحلیل کردیم و نتایج رفتاری و ERP را در کودکان 8 ساله ثبت کردیم. قبل و بعد از آموزش ، توانایی پردازش زمین نیز اندازه گیری شد. ما همان سؤال را در آزمایش قبلی بررسی کردیم - یعنی اینکه آیا آموزش موسیقی باعث تقویت و تسهیل پردازش قلم در زبان می شود - اما با یک دوره طولانی تر آموزش موسیقی. ما فرض کردیم که کودکانی که دارای درس موسیقی هستند ، بهتر از کودکان با درس نقاشی ، می توانند نقض ضعف در زبان را تشخیص دهند. علاوه بر این ، در سطح الکتروفیزیولوژیک ، محرک های ضعف نامفهوم باید مؤلفه های مثبت بزرگتر را نسبت به کلمات متناقض استخراج کنند ، اما فقط در گروه آموزش دیده موسیقی هستند. سی و دو کودک از دو مدرسه ابتدایی در شمال پرتغال در این مطالعه شرکت کردند. براساس نتایج آنها در آزمایشات عصبی ، به دو گروه همسان تقسیم شدند. یک گروه آموزش موسیقی دریافت کردند. دیگری آموزش نقاشی دریافت کرده است. این آزمایش همچنین به سه مرحله تقسیم شد. در فاز 1 ، کودکان در دو جلسه به صورت جداگانه (4 تا 5 روز از هم جدا) مورد آزمایش قرار گرفتند که هر کدام حدود دو ساعت طول کشیدند. در جلسه اول ، آنها ارزیابی های عصبی را انجام دادند و در جلسه دوم آزمایش رفتاری و ERP. در فاز 2 ، آموزش ، آنها به مدت 24 هفته آموزش موسیقی یا آموزش نقاشی را دریافت کردند. سرانجام ، در فاز 3 ، کودکان دوباره در مدرسه خود به صورت جداگانه آزمایش شدند ، در دو جلسه که در هر جلسه نیز حدوداً دو ساعت به طول انجامید (آزمایش عصبی روانی و ERP).